پسر خواهر
پسر خواهر يا خواهر زاده[1]، فرزند ذكور خواهر است؛ خواهر نسبى باشد يا رضاعى.[2] قرآن در دو آيه به صراحت از پسر خواهر با تعبير «بَنىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 504
اَخَوتِهِنَّ»(نور/24، 31) و «اَبناءِ اَخَوتِهِنَّ»(احزاب/33،55) ياد كرده است و در آياتى ديگر هرچند تصريح بدان نكرده؛ ولى مخاطب اين آيات پسر خواهر است؛ مانند «حُرِّمَت عَلَيكُم...و خــلـتُكُم»(نساء/4، 23)؛ «لَيسَ ... و لا عَلى اَنفُسِكُم اَن تَأكُلوا مِن ... بُيوتِ اَخولِكُم اَو بُيوتِ خــلـتِكُم»(نور/24، 61)؛ همچنين در آياتى ديگر، پسر خواهر از مصاديق برخى عناوين كلى همچون «اَرحام»: «واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولى بِبَعض»(احزاب/33،6) و «رجال» و «اقربون»: «لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الولِدانِ والاَقرَبونَ»(نساء/4،7) است. در اين آيات برخى احكام مربوط به پسر خواهر آمده است.
احكام فقهى
1. محرميت پسر خواهر با خاله:
قرآن آشكار كردن زينت زنان را در برابر شمارى از مردان از جمله پسر خواهر جايز شمرده است: «و قُل لِلمُؤمِنـتِ ... و لايُبدينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ ... اَو بَنىاَخَوتِهِنَّ».(نور/24،31) در آيات 53 ـ 54 احزاب/33 نيز زنان پيامبر به رعايت حجاب در برابر مردان سفارش شدهاند. سپس در آيه بعد شمارى از مردان از جمله پسر خواهر از اين حكم مستثنا شدهاند: «لا جُناحَ عَلَيهِنَّ فى ءابائهِنَّ ... و لا اَبناءِ اَخَوتِهِنَّ».(احزاب/33، 55) مفسران و فقها از آيات مذكور استفاده كردهاند كه نگاه كردن پسر خواهر نيز به خاله* و زينتهاى او بدون قصد لذت جايز است.[3] در اين حكم تفاوتى ميان پسر خواهر نسبى يا رضاعى نيست[4]، همچنان كه اين حكم به پسر بىواسطه خواهر اختصاص ندارد، بلكه ميان نوادگان و فرزندان با واسطه خواهر يا خاله پدر و مادر يا اجداد او نيز برقرار است[5]؛ اما درباره اينكه مراد از زينت چيست و خاله كداميك از زينتهاى خود را مىتواند در برابر پسر خواهر آشكار كند و پسر خواهر نيز به كداميك مىتواند نگاه كند فقها آراى مختلفى دارند.2. ازدواج پسر خواهر با خاله:
ازدواج پسر خواهر با خاله حرام است: «حُرِّمَت عَلَيكُم ... و خــلـتُكُم»(نساء/4،23) اين حرمت تنها ميان پسرخواهر و خواهر مادر او وجود ندارد، بلكه شامل نوادگان خواهر نيز مىشود و ازدواج آنها با خواهر اجدادشان نيز حرام است[6]، افزون بر اين در اين حكم نيز پسر خواهر نسبى و رضاعى تفاوتى ندارند.[7]3. جواز غذا خوردن از خانه دايى* و خاله:
پسرخواهر مىتواند وارد خانه دايى و خاله شده، از غذاى خانه آنان بخورد: «لَيسَ عَلَى الاَعمىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 505
حَرَجٌ ... و لا عَلى اَنفُسِكُم اَن تَأكُلوا مِن بُيوتِكُم ... اَو بُيوتِ اَخولِكُم اَو بُيوتِ خــلـتِكُم».(نور/24، 61) برخى از فقيهان اهل سنت اين كار را در صورتى جايز دانستهاند كه صاحب خانه اجازه داده باشد؛ ولى برخى ديگر گفتهاند كه سبب جواز اين امر وجود رابطه خويشاوندى است و اجازه لازم نيست.[8] گروهى ديگر جواز اين كار را منوط به آگاهى شخص به رضايت صاحبخانه كردهاند[9]؛ ولى فقيهان اماميه معتقدند كه اين كار در صورتى رواست كه شخص علم يا گمان قوى به عدم رضايت صاحب طعام نداشته باشد[10]، افزون بر اين، فرد بايد به اندازه نياز خود از طعام اين خويشاوندانبخورد و از اسراف بپرهيزد.[11] برخى فقها خوردن از خانه اين خويشاوندان را تنها منحصر به طعامهايى دانستهاند كه در صندوق نباشد يا ذخيره نشده باشد.[12]
4. ارث بردن پسر خواهر و دايى و خاله از يكديگر:
پسر خواهر از دايى و خاله ارث مىبرد. به نظر برخى از فقها[13] پسر خواهر يكى از مصاديق «رجال» و «اَقربون» در آيه 7 نساء/4 است كه در آن براى مردان سهمى از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان باقى مىگذارند مقرر شده است:«لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الولِدانِ والاَقرَبونَ...مِمّا قَلَّ مِنهُ اَو كَثُرَ نَصيبـًا مَفروضا»؛همچنين به نظر فقهاى شيعه و اهل سنت[14] پسر خواهر از مصاديق «اَرحام»در آيات 75 انفال/8 و 6 احزاب/33 است كه در آن برخى از خويشاوندان در ارث بردن بر برخى ديگر مقدم دانسته شدهاند[15]: «واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولى بِبَعض».بر اساس آيات مذكور اگر پسر خواهر نيز از دنيا برود خاله و دايى وى مىتوانند از او ارث ببرند.[16] البته ارث بردن پسر خواهر از خاله و دايى و نيز ارث بردن آنان از وى تنها در صورتى ميسّر است كه ميت وارثى نزديكتر از اينها از نظر طبقه و درجات ارث نداشته باشد.[17] (ارث)منابع
احكام القرآن، ابن عربى؛ احكام القرآن، جصاص؛ انوارالتنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ التفسير المنير فىالعقيدة والشريعة والمنهج؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ روح المعانى فى تفسير القرآنالعظيم؛ زبدةالبياندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 506
فى براهين احكام القرآن؛ فرهنگ فارسى؛ فقه الصادق(عليه السلام)؛ فقه القرآن؛ كتاب الخلاف؛ كفاية الاحكام (كفاية الفقه)؛ لغت نامه؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المبدع شرح المقنع؛ مسالك الافهام؛ المغنى والشرح الكبير؛ المقنعه؛ الموسوعة الفقهية الميسره؛ الناصريات؛ النهاية فى مجرد الفقه والفتاوى.
محمد فرهادى
[1]. لغتنامه، ج 4، ص 4894؛ فرهنگ فارسى، ج 1، ص 786؛ «پسر»
[2]. الموسوعة الفقهيه، ج 1، ص 351 ، 354.
[3]. مجمع البيان، ج 7، ص 217؛ تفسير بيضاوى، ج 4، ص 183.
[4]. المغنى، ج 7، ص 471، 474 ـ 476؛ زبدةالبيان، ص 687.
[5]. النهايه، ص 451؛ المغنى، ج 7، ص 471، 473.
[6]. مجمعالبيان، ج 3، ص 46؛ المغنى، ج 7، ص 471 ـ 472.
[7]. المقنعه، ص 499؛ المبدع، ج 6، ص 127 ـ 128.
[8]. احكام القرآن، ابن عربى، ج 3، ص 1403؛ تفسير قرطبى، ج 12، ص 207.
[9]. روح المعانى، مج 10، ج 18، ص 323؛ المنير، ج 18، ص 307.
[10]. شرح لمعه، ج 7، ص 341؛ مسالك الافهام، ج 12، ص 98 ـ 99؛ كفاية الاحكام، ص 253.
[11]. احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 487؛ مجمع البيان، ج 7، ص246؛ فقهالقرآن، ج 2، ص 33.
[12]. احكام القرآن، ابن عربى، ج 3، ص 1403.
[13]. الخلاف، ج 4، ص 5 ـ 8.
[14]. الخلاف، ج 4، ص 5 ـ 8؛ المغنى، ج 7، ص 82 ـ 83.
[15]. مجمع البيان، ج 4، ص 865؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 39.
[16]. الناصريات، ص 420؛ الخلاف، ج 4، ص 5 ـ 8؛ المغنى، ج 7، ص 82 ـ 83.
[17]. جواهرالكلام، ج39، ص172؛ فقه الصادق(عليه السلام)، ج24، ص316.